جدول جو
جدول جو

معنی کوه شاد - جستجوی لغت در جدول جو

کوه شاد
دهی از دهستان احمدی که در بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع است و 1373 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوهشاد
تصویر کوهشاد
(پسرانه)
نام روستایی در استان هرمزگان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماه شاد
تصویر ماه شاد
(دخترانه)
مرکب ازماه + شاد (خوشحال)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گوهرشاد
تصویر گوهرشاد
(دخترانه)
دارای سرشتی شاد و خوشحال، نام همسر شاهرخ میرزا پسر امیرتیمور پادشاه گورکانی که مسجد گوهرشاد مشهد به دستور او ساخته شد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوه کاف
تصویر کوه کاف
کوه کافنده، شکافندۀ کوه، برای مثال برآن گونه زد نعرۀ کوه کاف / که سیمرغ بگریخت در کوه قاف (اسدی - ۳۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوه کان
تصویر کوه کان
کوهکن، آنکه شغلش کندن کوه است، آنکه کوه می کند
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
زمینی است میان کوه میعاس و کوه مربخ در حجاز. (از معجم البلدان) ، کوهی است در نجد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ)
کوهی است در حجاز. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
کوهی است نزدیک کوه شریف، و در کوه شرف است حمای ضریه وربده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از معجم البلدان) ، موضعی است به اشبیلیه، محله ای است به مصر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کوهی است. (منتهی الارب). کوه مرتفع شامخی است در طرف پایین عسفان که مسکن قرود است. در اینجا عقبه ای است که راه مسافر عسفان به ناحیۀ حجاز است و آن را خریطه گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
کوه بزرگی است در صنعاء. درختان و چشمه های بسیاردارد که آب آشامیدنی صنعاء از آن است و یک شبانه روزبا صنعاء فاصله دارد. (از معجم البلدان) ، موضعی است در شام. (منتهی الارب) ، شبام کوکبان، در مغرب صنعاء است که در میان این دو یک روز راه است. (از معجم البلدان) ، شبام سخیم، به مشرق صنعاء در سه فرسخی آن است. (از معجم البلدان) (الجماهر فی معرفهالجواهر ص 270) ، شبام حراز، در طرف مغرب صنعاء بسوی جنوب، در بین این دو محل مسافت دو روز راه است. (از معجم البلدان) ، شبام حضرموت، یکی از دو شهر حضرموت را گویند و شهر دیگر تریم است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تُ فَ)
کوه زا، رجوع به کوه زا شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کوه کوه شاره، در شمال غربی سبزوار آخر بلوک کراب است. (تاریخ بیهق، شرح و توضیحات بهمنیار ص 338)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان عقیلی که در بخش عقیلی شهرستان شوشتر واقع است. 400 تن سکنه دارد که از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ)
کوهی است به یمن. (منتهی الارب) (ترجمه قاموس) (آنندراج). از ابن حبیب نقل است که زبد کوهی است به یمن. (تاج العروس). رجوع به معجم البلدان ج 3 ص 433 چ وستنفلد شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کوهی است به یمن و آن را ذوشعبین گویند. (منتهی الارب) (آنندراج). کوهی است در یمامه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سُدد)
کوهی است غطفان را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تُ فَ)
کوه زاینده، (اصطلاح زمین شناسی) تولیدکننده کوه، جنبشها و حرکات و چین خوردگیهایی که در سطح زمین موجب پیدایش کوهها شود، (از فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به کوه زایی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ را)
کوهی است به تهامه. (از منتهی الارب) (آنندراج). راهی است بین تهامه و یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
کوهی است مر بنی اسد را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَقْ قا)
نام کوهی در حدود جاجرم خراسان و در آن کوه شکافیست از آنجا آبی بمقدار دو آسیاگردان بیرون میریزد و وجه تسمیۀ آن بدان سبب است، و در آن غاری است که هر که سر در آنجا برد از عفونت ابخره رنجور شود. (از نزهه القلوب ج 3 ص 198). گویند ناحیه ای است که در آن دو کوه است و از هر کوهی چشمه ای جاری است و بدان سبب شقان نامیده اند. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(رِ زَ)
نام کوهی که مشرف است بر عرفه بجانب صنعاء کشیده شود و بسبب بلندی بدان سراه نیز نام دهند و سراه هر چیز پشت آن چیز باشد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام کوهی است در دیار ابوبکر بن کلاب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کوه کافنده، شکافندۀ کوه، (فرهنگ فارسی معین) :
بدان گونه زد نعره ای کوه کاف
که سیمرغ لرزید در کوه قاف،
اسدی (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ پَ)
یعنی کوهکن و کان به معنی کنده نیز آمده و به فتح کاف مرادف کن، لیکن از ضرورت شعر است، (آنندراج)، کوهکن، کهکان، (فرهنگ فارسی معین) :
ز آرزوی کف راد تو ز کان گهر
گهر برآمد بی کوه کان و بی میتین،
فرخی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش جالق که در شهرستان سراوان واقع است و 500 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از بخش جالق که در شهرستان سراوان واقع است و 850 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مشهدریزه میان ولایت باخرز که در بخش طیبات شهرستان مشهد واقع است و 341 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
که جای در کوه دارد، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قوعله، عقاب کوه باش، (منتهی الارب، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
از خطاطان مشهور ایران و دختر خطاط معروف، میرعماد بوده است. او در نزد پدر این هنر را آموخت و اولاد وی نیز از خطاطان معروفند. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
در تداول عامه، کسی که سوراخ دبرش فراخ باشد، کنایه است از تنبل. کاهل. (فرهنگ فارسی معین). سخت کاهل در کارها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آدم تنبل و سست و پی کار نرو. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوهر شاد
تصویر گوهر شاد
شاهزاده، شاه زاد
فرهنگ لغت هوشیار
شکافنده کوه: بدان گونه زد نعره کوه کاف که سیمرغ لرزید در کوه قاف. (اسدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوه کان
تصویر کوه کان
کوهکن کهکان
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی بیماری که در آن سر آدمی دام آماسیده شود نوعی بیماری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی واقع در منطقه ی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی